کد مطلب:313746 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

شرطه ی گستاخ، لرزید و افتاد و مرد
جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ مرتضی طبرسی زنجانی از قول مرحوم حاج شیخ عبادالله زنجانی «ره» نقل كردند كه وی گفت:

28. یك سال به عتبات عالیات مشرف شده بودم، بعد از زیارت حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام ناگهان دیدم یك شرطه، زائر ایرانی را گرفته و به طرف شرطه خانه می برد. ایرانی مزبور از طریق قاچاق به زیارت آمده بود و هنوز برای عرض ارادت و زیارت به حرم نرفته بود كه دستگیر شده بود. او مرتب به مأمور التماس می كرد كه اجازه بده من بروم حرم زیارت بكنم، سپس در اختیار شما هستم، اما هر چه به مأمور اصرار كرد سودی نبخشید. شرطه او را كشان كشان به طرف مقر خودشان نزد رئیس می برد و زائر مزبور با نگاهی حسرت بار به سمت حرم مطهر می نگریست...

بعد از مدت كمی، دیدم كه آن زائر تنها برگشت. نزد وی رفته و گفتم: قصه ی شما چه شد، چرا تنها برگشتید؟!

گفت: وقتی وارد اطاق رئیس شدیم آن مأمور دچار لرزه شده جا در جا افتاد



[ صفحه 590]



و مرد! رئیس شرطه پرسید: قصه چه می باشد؟ گفتم: من برای زیارت به طریق قاچاق از ایران به اینجا آمده بودم. مأمور شما مرا گرفت و به زور اینجا نزد شما آورد.

رئیش شرطه گفت: پس زود از اینجا برو كه من می ترسم آتش بلا دامن مرا هم بگیرد!

آری، این است سزای كسی كه به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام جسارت كند؛ و این است حمایت باب الحوائج از زائر غریبش.